شعر های زیبا و خواندنی شب یلدا
شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره
شب شادی وشـــور و مهربانی است زمـــــــان همدلی و همزبانی است
در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد
به هرجا محفلی گرم و صمیمی است که مهمانی درآن رسمی قدیمی است
به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل شده بر پا بســــاط میــــوه – آجیل
ز خـــوردن خوردنِ این شـــــــــام چلّه شود مهمان حسابی چاق و چلّه!!
همــــــــــه با انتظاری عاشقــــــــــانه نظـــــــر دارند ســـــــــوی هندوانه!
نشسته با تفاخـــــــــر تــوی سینی کنارش چاقـــــــــــویی را هم ببینی
چو گــــــــردد قــاچ قــــاچ آن هندوانه شود آب از لب و لوچـــــــــــه روانه!
بســــــاط خنده و شادی فراهـــــــــم اس ام اس می رسد پشت سر هم
جوانان آن طرف تـــر جـــــــوک بگویند دل از گرد و غبــــــار غـــــم بشویند
کسی را گـــر صدایی نیم دانگ است در این محفل پی تولید بانگ است!!
زند بــــــــا “ای دل ای دل” زیـــــر آواز ز بعد آن “هاهاها”یی کند ســـــاز!
ببندد چشــــــــم و جنباند ســـرش را بخواند شعـــــــــــــرهای از برش را!
چنین با شور و نغمه – شعر و دستان خرامان می رســــــد از ره زمستان
شمردم مــــن ز چلّــــــــه تا به نـــوروز نمانده هیچ؛ جز هشتاد و نه روز !
کنـــــون معکــــــــــوس بشمارید یاران که در راه است فصــــــــل نوبهاران….
عاشق رنگ سیاهِ شب یلـدام (مریم اسدی)
عاشق رنگ سیاهِ شب یلـدام
آخه از روشنـی هیچ خیری ندیــدم
عاشق تلخــیِ انتهــایِ عشقــم
حالا که به آخــر قصـه رسیــدم
عاشق رنگ شب و رنـگ غروبــم
عاشق مرگ دقیقه های خوبــم
با تمــوم اشتیـاقـم آروم آروم
به در بستـه ی بی کسـی مـی کوبـم
عاشق شبــای دلمــردگـی هستـم
عاشق تنهــایی و خستگــی هستـم
حالا که این زنـدگـی شبیه مرگـه
بی امون عاشق این زنـدگی هستـم
خنـده داره دیگـه دلسـوزی به حـالم
خط کشیـدم روی روزای محـــالم
همه ی آینـده ی من واسه ی تو
من فقـط گذشتـه مونــده تو خیـــالم
تنهـایی سهم منـه خیلــی عـــزیزه
نمــی خوام کسی اونو ازم بگیــره
دیگـه تنهاییمو به دنیــا نمــی دم
نمی زارم دل تنهاییــم بمیــره
تو و اون چشمای روشن به سلامـت
لحظــه ها رو می کُشــم تو قابِ ساعت
عاشق سیاهیـم ، عاشق غربت
خسته ام از تو و این همه خیــانت
… عاشق رنگ سیاهِ شب یلـدام …
شعر شب یلدا (منصور مقدم )
چه شبهای درازی دارد این فصل
یقین زلف سیاه گسیـــوی یلدا
دراین فصل زمستان یکدلی به
محبت دوستی سیمـــــای یلدا
شب یلـــــدا عجب نیکو فتاده
به ماه دی که آید بوبـــی یلدا
در ایام گذشته کـــرسی عشق
بپا بـــــود از شب والای یلدا
به روی کرسی و سینی فراوان
عیان بود از صفا صد خوی یلدا
لحاف و منقل و آتش بــه خانه
نشسته دور هــم همسوی یلدا
زبرف و داستان راه مـــــانده
سخنها رفتــــه از سرمای یلدا
زسنجدآش کشک وقصه گفتن
بسی دریــــای قصه پای یلدا
ز نو رسمی بپا از بهــــر فردا
صفا و خرمــــــی فردای یلدا
مبارک باد فصل بــرف وباران
به یٌمن نعمت دیمــــــای یلدا
مقدم شکـــر ایزد کن به عالم
ز حاصل پر ثمـــر دارای یلدا
سلام ای فصل سرد و برف و باران
خوش آمد گویمت فصل زمستان
اگـــــــر چه زحمتی را نیز داری
ولکــن رحمت آری باغ وبستان
نوشته شعر های زیبا و خواندنی شب یلدا اولین بار در کدر - اس ام اس، مد، دکوراسیون، پزشکی، عکس پدیدار شد.
شعر : از دست تو امشب شده فکرم متلاشی…
از دست تو امشب شده فکرم متلاشی
آرام نگیرم ، مگر از من شده باشی
چشمان تو معمار غزلهای بدیل است
بدنیست مرا جنس نگاهت بتراشی
جنجال به پا کرده ای و متن خبر ها….
محتاج نباشند از این پس به حواشی ….
نفرین نکن از دور مرا جان عزیزت …
درد است نمک بر جگر پاره بپاشی
یک نیمه پر از دردم و یک نیمه پر از غم….
سخت است تو هم روح و تنم را بخراشی
مجموعه ای از درد و غم و رنج و عذابم …
مجموعه ای از اینکه تو باشی و نباشی
.
نوشته شعر : از دست تو امشب شده فکرم متلاشی… اولین بار در سایت تفریحی و سرگرمی نگین جنوب پدیدار شد.
گشته اسباب غرور و دل خوشی
شوهری چاق و سیاه وجوش جوشی
بادماغ پهن خود چون سنگ پا
زهره ازهر کس برد بایک نگا
چون که چشمش لوچ و مخمورو لوند
حسن من یک باشداوبیند به چند
کله اش از مو آزاد است و طاس
آبرویم رفته بیش اهل ناس
مشک پرکشک آورد جایه شکم
صبح تا شب میخوردگوید چه کم
چون که خشم آرد شودسرخ گلی
نعره آرد برسرم چون بلبلی
ضربه بر من میزند باشصت فن
خواب از چشمم بدزدد درد تن
مادرى دارد سه سر دم اژدها
هرکجا خواهم روم گوید کجا
آن زبانش نیش دارد همچو مار
دورپاهایم بپیچد سیم خار
خواهرش را من چه گویم حرف چیست
حقه بازی آورد از ده چوبیست
گشته ام از دست این هرسه علیل
وای بر آن تیره بخته بی کسه شوهر ذلیل
دسته بندی شعر طنز
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد
عید می آید و اجناس گران خواهد شد
قیمت میوه و شیرینی و آجیل و لباس
باز سرویس گر فک و دهان خواهد شد
همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد
و سرا پای وجودم نگران خواهد شد
می زنم ساز مخالف دو سه روزی اما
عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد
می رسد مرحله ی سخت و نفس گیر خرید
نوبت گند ترین کار جهان خواهد شد
کل عیدی و حقوقم به شبی خواهد رفت
بر سر جیب بغل ،فاتحه خوان باید شد
یک الف آدم و یک عائله آنهم پر خرج
وقت فرسودن اعصاب و روان خواهد شد
پول را با علف خرس یکی می دانند
فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد
هانیه نعره بر آرد که ندارم مانتو
کامران از پی او تیز دوان خواهد شد
که پدر کفش و کت و پیرهنی می خواهم
بعد از او نسترنم مرثیه خوان خواهد شد
سام هم لنگه ی جوراب به پا می گوید
شستم از پنجه اش امسال عیان خواهد شد
قیمت پسته به قلب من ِآسیب پذیر
باز هم وای که آسیب رسان خواهد شد
زیر بازارچه با قیمت ماهی یا گوشت
آسمان دور سرم پُر دَوَران خواهد شد
مغز گردو شده مانند طلا مثقالی
مغزم از قیمت آن سوت کشان خواهد شد
کمرم گشت که در خانه تکانی سرویس
حالیا نوبت این فک و دهان خواهد شد
ازدحام و فشار از هر سو
زور آرنج و ضربه زانو
بدترین بوی عالم است الحق
بوی سیر و پیاز و عطر و عرق
کارمند و محصل و عملی
کامبیز و غضنفر و مملی
تاجر و دزد و دکتر و بیکار
لاغر و چاق و سالم و بیمار
گاه دعوای عده ای سالار
فحش های به شدت کش دار
یک نفر غرق در سطور کتاب
یک نفر هم کنار او در خواب