بازیگر زن سریال قهوه تلخ در کنار مادر آمریکایی اش!
بازیگر زن سینمای ایران سحر جعفری جوزانی دختر مسعود جعفریجوزانی نویسنده و کارگردان ایرانی و دارای مادری آمریکایی است.، سحر جغفری جوزانیبازیگر سریال قهوه تلخ بتازگی عکسی از خود در کنار مادرش منتشر کرد و در توضیح آن نوشت :
«سفر و دیدار عزیزان خیلى خوبِ. وقتى از سفر برمى گردى چمدانِ قلبت پُر از خاطره هاى جدید، صداى خنده، تجربههاى تازه و، به هر حال هر سفرى به ما چیزهاى تازه اى مى آموزد. مهم نیست به کجا سفر کرده باشیم ،دور یا نزدیک،مهم این است که کمى خاطره ساخته باشیم.»
بازیگر زن سریال قهوه تلخ در کنار مادر آمریکایی اش! +عکس
سحر جعفری جوزانی در چندین سریال به کارگردانی مهران مدیری نقش آفرینی کرده است، که از آن میان میتوان «نقطهچین»، «قهوه تلخ» و «باغ مظفر» را نام برد.
از میان آثار سینمایی او میتوان به «ایران برگر»، «دعوت» و «چشمهایش» اشاره کرد. جوزانی برای بازی در فیلم «بلوغ» نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن شده است.
گرداوری:ایران استایل
The post بازیگر زن سریال قهوه تلخ در کنار مادر آمریکایی اش! +عکس appeared first on مجله اینترنتی ایران استایل | پورتال خبری و سبک زندگی.
جنایت هولناک قطع سر یک مادر با اره برقی بدست پسرش!
در یک جنایت هولناک ، پسر جوانی سر مادر خودر را با اره برقی از بدنش جدا کرد .ماموران پلیس در بررسی صحنه ی جرم متوجه شدند پسر روانی با اره برقی سر از تن مادرش جدا کرده است . ماموران پلیس پیتر اندروز ۴۴ ساله متهم به قتل مادر ۸۰ ساله اش را در شهر لستر بازداشت کردند
وقتی که پیتر با نقشه ی قبلی به اتاق مادرش وارد شد و مطمئن شد وی خواب است سعی کرد او را به قتل برساند بیخبر از اینکه مادرش قبل از ایناقدام هولناک او در خواب فوت کرده بود.جنایت این مرد به قدری وحشیانه بود که در دادگاه ببرسی جرم وی ، هیئت منصفه اعلام کرد او نمیتواند در دادگاه محاکمه شود بنابراین وی قرار است در یک بیمارستان روانی بستری شود.
جنایت هولناک قطع سر یک مادر با اره برقی بدست پسرش!
این مرد روانی در تیمارستان، برای یکی از پرستان تعریف کرد که چگونه سر مادرش را ازتنش جدا کرد. پزشک معالج “پیتر” گفت که او سعی داشته مرا قانع کند که جنگ جهانی سوم از سال ۱۹۹۰ آغاز شده (سالی که به این بیماری مبتلا شده) و از آن زمان کشور در دست آلمانهاست.
پس از مرگ پدرش او تنها کسی بود که از مادرش مراقبت میکرد. وقتیکه از پیتر درمورد مادرش سوال شد، او پاسخ داد که مادرش دیگر در قید حیات نیست زیرا که او به مادرش قرص دیازپام خورانده و سپس سر او را از بدنش جدا کردهاست.
افسر پلیس آدام ریدلزدون که در زمان وقوع جنایت اولین کسی بود که به صحنه ی جرم رسیده بود بیان کرد: «آنچه من هنگام ورود دیدم چیزی مانند یک تکه گوشت بود که در سالن افتاده بود. در یک سمت من سر جدا شده از تن قرار گرفته بود و در قسمت دیگر اره برقی خون آلود». هنگامی که پلیس به خانه آنها رسید، سر جدا شده خانم اندرسون را کنار اره برقی یافت و بدنش روی زمین افتاده بود.
گرداوری:ایران استایل
The post جنایت هولناک قطع سر یک مادر با اره برقی بدست پسرش! appeared first on مجله اینترنتی ایران استایل | پورتال خبری و سبک زندگی.
نمکستان » عکس جالب آرام جعفری در کنار مادر و برادرش ، در ادامه این تصویر را مشاهده نمایید
آرام جعفری با انتشار این عکس نوشت :
در کنار عزیزاى زندگیم.برادرم آرمین و مادر مهربانمون
امیدوارم جمع خانوادهاى خوب ایرانى همیشه جمع باشه.
و باید بگم تو این عکس جاى همسرم خالیه
تبدیل شمسی به میلادی | اس ام اس عاشقانه | فال حافظ | فال عطسه | فال روزانه | فال تاروت
ثبت نام از نامزدهای انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی به آخرین روز خود رسید . به گزارش پارسناز در این روز یکی از جالبترین کاندیداهای مجلس ، کسی نبود به جز مادر شوهر مهناز افشار که بتازگی مصاحبه ای در مورد عروس و نوه اش نیز انجام داده بود .به گزارش پارسناز آخرین روز ثبت نام از داوطلبان انتخابات مجلس خبرگان رهبری که با حاشیه های جالبی همراه بود، همچنان تا ساعت ۲۴ امشب ادامه ادرد.هفتمین روز ثبت نام مصادف شده بود با آخرین روز ثبت نام در انتخابات خبرگان رهبری، بنابراین داوطلبانی که امروز برای خبرگان ثبت نام کردند بیشتر ازروزهای گذشته بود بطوریکه مسئولان ستاد انتخابات مهلت ثبت نام را در مراکز استانها تا ساعت ۱۸ و در تهران تا ساعت ۲۴ تمدید کردند.
از میان داوطلبانی که در همان دقایق اولیه برای ثبت نام به وزارت می آمدند یک داوطلب نظر خبرنگاران را به خود جلب کرد. او همسر محمد علی رامین و مادر شوهر مهناز افشار بود. وقتی خبرنگاران از وی در مورد کاندیداتوری اش و اینکه همسرش از این تصمیم راضی هست یا نه؟ پرسیدند گفت: همسرم در کارهای شخصی من دخالت نمی کند.
کاندیدایی که پرواز داشت
عیلرضا زاکانی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی هم امروز در وزارت کشور ثبت نام کرد. خبرنگاران که از وی خواستند برای سخنرانی به سالن استقرار خبرنگاران بیاید گفت پرواز دارم و باید برم. بعد از زاکانی نیز غلامعلی حدادعادل در وزارت کشور حاضر شد. او هم برای سخنرانی به میان خبرنگاران نیامد.
کارناوال حزب اعتماد ملی
امروز هم همچون روزهای گذشته حضور اصلاح طبان پررنگ بود. بطوریکه ۹ نفر از اعضای حزب اعتمادملی همزمان در انتخابات ثبت نام کردند که ۵ نفر آنان کاندیدای انتخابات خبرگان بودند.محمد جواد حق شناس عضو اعتماد ملی در پاسخ این سوال که در این انتخابات حضور اصلاح طلبان پررنگ است گفت: بلاخره این ثبت نام ها به این دلیل است که اگر لطف شورای نگهبان زیاد بود، بشود کاری کرد.
احساس تکلیف والیبالیست برای استفاده از تخصص اش در مجلس
بهنام محمودی والیبالیست سابق تیم ملی ایران که اکنون در شورای شهر کرج مشغول به کار است نیز برای انتخابات مجلس خیز برداشت . دیروز نماینده فوتبالی ها و امروز نیز نماینده والیبالیست ها در انتخابات مجلس ثبت نام کرد. البته بهنام محمودی گفت که کسی به من نگفته بیا اما دلیل اینکه بیت المال برای من هزینه کرده است تا به اینجا رسیدم احساس تکلیف کردم که بیایم و در زمینه تخصصی که دارم خدمت کنم.
داوطلبی که بعد از ۲۴ سال همچنان احساس تکلیف می کرد!
سبحانی نیا عضو کمیسیون امنیت ملی هم در میان کاندیداها دیده می شد. وی در مورد حضور مجددش در انتخابات مجلس گفت: بنده ۶ دوره است که نماینده مجلس و ۲۴ سال عضو کمیسیون امنیت ملی بودم اما همچنان احساس تکلیف می کنم.
اعتراض داوطلبان به مسئولان وزارت کشور
همچنین عصر امروز مقیمی که قصد داشت اخرین آمار ثبت نام کنندگان را اعلام کند چند تا از داوطلبان به وی اعتراض کردند و گفتند از ساعت ۱۰ تا الان (ساعت ۱۶) در وزرات کشور هستیم و هنوز مراحل ثبت نام ما کامل نشده است؛ اما هر شخصیت و مقام سیاسی که برای ثبت نام می آید مراحل ثبت نامش سریع انجام می شود. مقیمی هم به آنها گفت «نماینده های این افراد مدارکشان را قبل از حضور به وزرات کشور می آورند. مطمئن باشد که مراحل ثبت نام آنها هم مانند شماهمین فرایند را طی می کند»
ثبت نام سعید جلیلی در انتخابات خبرگان
یک شباهت اسمی لحظات جالبی را رقم زد.خبرنگاران در سالن محل استقرار خود مشغول مخابره خبر بودند که کاندیدایی وارد سالن شد و گفت من هم خبرنگار و از جنس شما هستم.وی که سعید جلیلی نام داشت و مدعی بود از موسسان روزنامه سلام است، گفت: «چند سال مقیم فلاند و انگلیس بودم و برای شرکت در انتخابات به ایران آمدم.» این داوطلب قولی هم به خبرنگاران داد و گفت: من هم روزنامه چی ام . این خبرنگار که می خواهد وارد خبرگان شود قول هم به خبرنگاران داد و گفت: «اگر به انتخابات راه یابم برای بهتر شدن شرایط کاری شما خبرنگاران تلاش می کنم.»
تا ساعت ۱۵:۴۲ امروز ۷۳۱ نفر در انتخابات خبرگان و ۵ هزار و ۵۷۴ نفر در انتخابات مجلس ثبتنام کردهاند.ثبت نام از داوطلبان انتخابات مجلس خبرگان رهبری تا ساعت ۲۴ امشب در وزارت کشور همچنان ادامه خواهد داشت.
مطالب مرتبط:
حرفهای جالب مادر شوهر مهناز افشار درمورد عروس و نوه اش
حسن روحانی در انتخابات خبرگان رهبری ثبت نام کرد +عکس
سید حسن خمینی به میدان انتخابات آمد
پدر شوهر مهناز افشار در جمع دلواپسان +(عکس)
دختر سانتی مانتال نامزد مجلس شورای اسلامی +عکس
اسم مریم که میاید همه از ترس چشمانشان گرد میشود و عرق بر پیشانیشان مینشیند .همسایه ها از دختر سنگین وزنی که مادر70ساله اش را کشته، می ترسند.تهرانپارس صدای فریادهای دختر سنگین وزن 35 ساله را فراموش نمیکند.
خیابان سجودی بارها صدای فریادهای مریم دختر ٣٥ساله «سنگین وزنی» که با پیکان قدیمی سفیدرنگش در شهر مسافرکشی میکرد را بارها به خود دیده است . به گزارش پارسناز ، مریم به تازگی با پسری جوان آشنا شده بود و میخواست به هر قیمت شده خانه پدریاش را بفروشد و همراه او به خارج از کشور برود.
اما آن شب درگیری او و مادرش داستان را جور دیگری تمام کرد. پیرزن را در طبقه دوم یک آپارتمان ١٠ طبقه در یکی از خیابانهای سجودی پیدا کردهاند. چشمهای ترسیده و رفت و آمدهای بیحرف و بیصدای ساکنان کوچه، ناگفته حقیقت ترسناکی را که روز گذشته در خانه همسایه اتفاق افتاده تعریف میکند.
صدای فریادهای دختری که میخواست فرار کند
پیرزنی که از آپارتمان بیرون میآید دستهای لرزان و ترسیدهاش را از کیف دستیاش بیرون میآورد تا کلید خانه را جابهجا کند. از چشم در چشم شدن هم واهمه دارد. در ذهنش مدام تصاویر شب و روز حادثه را مرور میکند و با خودش راههایی را که میتوانسته دوستش را از مرگ نجات دهد هزار بار مرور میکند.
ساکن طبقه بالای آپارتمان دوشنبه شب صدای داد و فریادهای درگیر شدن پیرزن را با مریم (دختر مقتول) شنیده و با دستهای لرزیده چشمهایش را روی هم گذاشته و زیر لب صلوات فرستاده تا دوباره سروصداها تمام شود و لرزش دستهایش آرام بگیرد. حالا او نمیتواند باور کند همین زنی که تا دیروز به خانهاش میرفته و در فنجانهای خانهاش چای میخورده و از زمین و زمان میگفته کشته شده باشد. خانههای کوچک و آپارتمانهای پوست پیازی مجالی برای بیخبری نمیگذارد.
تمام اهالی محل مریم، دختر ٣5 ساله سنگین وزن پیرزن کشته شده را میشناسند. صدای فریادها و درگیری او با مادرش را حتی همسایههای انتهای کوچه هم بارها شنیدهاند. میدانند که مریم وزن زیاد و چهره خشنش را دوست ندارد. شبها که میخواهد سرش را روی بالش بگذارد آنقدر قرص مصرف میکند تا همهچیز را فراموش کند و خواب به چشمش بیاید.
یکی از همسایههای ساکن کوچه میگوید: «مریم یک پیکان سفیدرنگ داشت که چند سال با آن مسافرکشی میکرد. صدای مردانه و هیکل درشتش که همیشه با غیظ و غضب آدمها را نگاه میکرد اجازه نمیداد با کسی ارتباط دوستانه داشته باشد. دل همسایهها برای مادرش که مجبور بود او را تحمل کند میسوخت. همسایهها بارها شنیده بودند که جیغ و داد کرده و برای پول مادرش را تهدید به قتل کرده است. به ظاهر زندگیشان نمیخورد که مال و اموال زیادی داشته باشند. مریم با اینکه ناراحتی اعصاب داشت صبح تا شب روی پیکانی که مادرش سالها پیش برایش خریده بود کار میکرد.»
همه محل صدای فریادهای مریم را شنیده بودند
محسن پسر ١٩ سالهای است که همهچیز را میداند. از خانه که بیرون میآید مدام اطراف را میپاید تا کسی او را نبیند و برای مادرش خبر نبرد که به خبرنگارها چه گفته و چه شنیده: «همه مردها و پسرهای محل از مریم حساب میبرند. چه برسد به زنها. کسی جرات ندارد پشت سرش حرف بزند. طبیعی است که کسی نمیخواهد برای خودش دردسر درست کند.» اینها را میگوید و دوباره در خانه را نگاه میکند.
مردمک لرزان چشمها و دستهای کبود و خیسشدهاش از عرق روایت ترسی است که از آن روز دارد شاید هم دلهره رسیدن مادرش را دارد: «مریم تازگیها با پسری دوست شده بود که از خودش کوچکتر بود. اسمش میثم بود. خیلی دوستش داشت. با هم میرفتند و میآمدند و معاشرت میکردند. مادر مریم، میثم را دوست نداشت. پیرزن ٧٠ساله نمیتوانست ببیند دخترش پسر غریبه را توی محلی که سالها برای خودش آبرو داشت ببرد و بیاورد.
یک روز مریم آمد و گفت: من میخوام برم خارج. مادرش را تهدید کرد که خانه را بفروشد و طلاهایش را بدهد تا او و میثم با پولش بروند خارج. برای پاسپورتش هم اقدام کرده بود. پاسپورتش همین دیروز آمد در خانه. یک روز بعد از اینکه مادرش را کشت. آن شب صدای مریم در راهرو میآمد. مثل همیشه داشت مادرش را تهدید میکرد که اگر خانه را نفروشد چنین وچنان میکند. آن شب میثم هم آنجا بود. صدای دعوا بالا گرفت و ناگهان همهچیز ساکت شد. مریم و میثم در خانه را بستند و رفتند.
این اتفاق از نظر همسایهها چیز عجیبی نبود. اما از آنجایی که یکی از پیرزنهای ساختمان دوست و همدم مادر مریم بود وقتی دیده بود تا ظهر هیچ صدایی از خانهشان نمیآید رفته بود در خانه را زده بود تا ببیند پیرزن خواب است یا بیدار. اینکه آن روز صدای داد و بیداد مریم و روشن کردن ماشینش از پارکینگ نیامده بود، عجیب بود. رفته بود در خانهشان را زده بود و وقتی کسی جواب نداده بود پلیس را خبر کردند. یک ساعت بعد از آگاهی آمدند و در را شکستند، دیدند زن با صورت سیاه و کبود وسط خانه افتاده. چند تا رد چاقوی کمعمق هم روی گردنش انداخته بودند. پولها و طلاهای پیرزن هم هیچ کدام سر جایش نبود.»
محسن میان حرفهایش وقتی از مریم میگوید صورتش مچاله میشود. انگار که حی و حاضر روبهرویش ایستاده و قصد جانش را دارد. حرفهایمان که به اینجا میرسد مادر محسن در کوچه را باز میکند و شروع میکند به فریاد زدن « فردا میان میبرن میکشنت…» خودش را لعنت میکند و به صورتش خنج میاندازد. محسن جواب مادرش را با صدای بلند میدهد و دستهای عرق کردهاش را به لباسهایش میکشد. همراه مادرش به داخل خانه میرود و همین که میخواهد در را ببندد ما را تماشا میکند و میگوید: «اگه مریم اینارو بخونه میاد منو میکشه.» در را میبندد و پلهها را دوتا یکی بالا میرود. دوباره صدای فریادهای مادر میآید.
دختر پیرزن را مجبور کرد خانهاش را بفروشد
وارد بنگاه که میشوم تمام صحبتها سررشته ای از مرگ این مادر مظلوم و بیپناه دارد. بنگاه معاملات ملکی سر خیابان آیتالله سجودی همه از پیرزنی ٧٠ ساله صحبت میکنند که روز گذشته ماشین آگاهی آمد و جسدش را با خودش برد؛ «خدابیامرز وضعش بد نبود. خونه مال خودش بود، این آخریا دخترش مجبورش کرده بود خونه رو بفروشه تا با پولش بره خارج. پیرزن زیر بار نمیرفت اما دختره عاصیاش کرده بود، دو ماه پیش اومد، گفت میخواد خونه رو بفروشه. ما هم براش مشتری میبردیم. دخترش ناراحتی اعصاب داشت.»
مردها شروع میکنند به بحث و جدل کردن و داستان را برای چندمینبار تعریف کردن. صاحب سوپرمارکت سرخیابان از مریم همان روایت بقیه را دارد. میگوید: وقتی ماشینش را پارک میکرد کسی جرات نداشت کنارش پارک کند. فریاد میزد و همه را به جان هم میانداخت.
پلیس در خانه پیرزن را پلمب کرده و قفلی بزرگ بر کرکره آهنی اش زده است. عرض باریک راه پله و فاصله زیاد هر پله با پله بعدی برای یک آدم با وزن متوسط هم سخت است. صدای باز شدن در آپارتمان می آید و به دنبالش پیرزنی وارد می شود. دست به دیوار گذاشته و نفس نفس زنان پله ها را بالامی آید:
شما این پیرزنی روکه دیروز تو این ساختمون کشتن می شناسید؟
با چشم های درشت مات و مبهم نگاه می کند: چی می خوای بدونی؟
داستان زندگی همسایتون رو… این خانومی که…
نمی گذارد جمله ام تمام شود. کلید را در قفل می چرخاند و درمانده می گوید: بدبختی داستان داره؟بیچارگی داستان داره؟ هیچ کی نمی تونه این داستانارو تعریف کنه، اونی که باید داستان نو بگه الان رفته زیر خاک…
مطالب مرتبط:
پسر جوان تهرانی به قتل مادرش برای تماشای تلوزیون اعتراف کرد
قتل مادر توسط دختر حامله 17 ساله اش + عکس
مادری که کودک 5 ساله اش را با آب و نمکبه قتل رساند
قتل عروس در خانه مادر شوهر یا خود کشی