وقتی سفیر سوئد در تهران حمام آفتاب میگیرد!
سفیر سوئد در تهران، پستی جالب را در حساب توئیتر خود منتشر کرد.
سفیر سوئد
سفیر سوئد در تهران عکسی را در شبکه اجتماعی توئیتر خود منتشر کرده که نشان از علاقه شدید وی به محل خدمتش دارد چرا که ظاهرا در پشت بام سفارت خانه مشغول گرفتن حمام آفتاب است.
وقتی سفیر سوئد در تهران حمام آفتاب میگیرد! +عکس
وی که پیشتر علاقه خود را نسبت به غذای ایرانی پنهان نکرده بود پست جدید خود را به حمام آفتاب و کسب ویتامین دی در شهر تهران اختصاص داد.
باشگاه خبرنگاران
گرداوری:ایران استایل
The post وقتی سفیر سوئد در تهران حمام آفتاب میگیرد! +عکس appeared first on مجله اینترنتی ایران استایل | پورتال خبری و سبک زندگی.
تعطیلی کاملا مشکوک تهران به دلیل آلودگی هوا !
تعطیلی کاملا مشکوک تهران به دلیل آلودگی هوا !
در این قسمت از جزقل تعطیلی کاملا مشکوک تهران به دلیل آلودگی هوا ! را برای شما عزیزان قرار داده ایم.
به یکباره تصمیم عجیب تعطیلی دو روزه مدارس همراه با محدودیتهای ترافیکی گرفته شد تا اما و اگرهای تصمیمات عجیب کمیته مواقع اضطراری آلودگی هوای تهران بیش از پیش شد.
تعطیلی کاملا مشکوک تهران!
فرشید اسحاقی در یادداشتی در روزنامه قانون نوشت: داستان آلودگی هوای این هفته تهران، داستانی عجیب و متفاوتتر از همه داستانهایی بوده که لااقل در سالهای اخیر خواندهایم. چنانکه با عبور موج بارشی از کشور و افزایش پایداری هوای پایتخت، پیش بینی برای افزایش آلایندههای جوی برای روزهای پایان هفته شده بود اما کمیته مواقع اضطراری آلودگی هوای تهران، بیآنکه از قبل خبری داده باشد، تشکیل جلسه داده و تصمیماتی اتخاذ کرد.
تصمیماتی که در هفتههای گذشته با اوج گرفتن آلودگی هوای شهر تهران نیز مشابه آن گرفته شد اما این بار در حالی که شاخص آلودگی هوای پایتخت در دو روز گذشته وضعیت ناسالم را نشان میداد، به یکباره تصمیم عجیب تعطیلی دو روزه مدارس همراه با محدودیتهای ترافیکی گرفته شد تا اما و اگرهای تصمیمات عجیب کمیته مواقع اضطراری آلودگی هوای تهران بیش از پیش شود.
انکارهای دو هفته پیش و اصرارهای این هفته!
کمیته مواقع اضطراری آلودگی هوای تهران که همانطور که از اسمش بر میآید، صرفا برای مواقع اضطراری تشکیل جلسه میدهد، ۳ هفته قبل و با تشدید آلودگی هوا و رسیدن آلودگی به مرز اضطرار – آنچنان که هر چشم مسلح و غیر مسلحی میتوانست آلودگی هوا را در فاصله چند متری ببیند – تشکیل جلسه داد و تعطیلی سه روزه مدارس تهران را یک روز اعلام کرد. از سویی این کمیته زیر بار تعطیلی ادارات و دانشگاهها نرفت و حتی یک دقیقه هم از ساعت کار ادارات کم نکرد تا نفس کشیدن شهروندان با آبشش در روزهای آلودگی هوا، به جوک میان مردم تبدیل شود.
آن زمان، رسانهها اعتراضهای بسیاری به عدم تعطیلی ادارات شهر کردند و مسئولان کمیته مواقع اضطراری کاهش آلودگی هوا، تصمیم کارشناسی را علت عدم تعطیلی اعلام کردند. اما تصمیمات این کمیته در روزهای آلوده چند هفته قبل علامت سوالهای بسیاری را ایجاد کرد که چرا در یک روز آلوده با شاخص آلایندگی ۱۵۳، بازیهای لیگ برتر برای حفظ سلامت بازیکنان فوتبال تعطیل شد اما در همان روز کودکان به مدرسه رفتند و فردای آن روز و در شرایطی که شاخص آلودگی هوا تغییری نکرده بود، مسئولان کمیته مواقع اضطراری آلودگی هوا برگزاری بازیهای لیگ را بلامانع اعلام کردند.
حال اما پساز۳هفته، در حالی که هنوز آلودگی هوای شهر حداقل بهطور چشمی آزار دهنده نشده بود، بار دیگر این کمیته تشکیل جلسه داده و به یکباره رای به تعطیلی ۲روزه مدارس ابتدایی پایتخت و مراکز پیش دبستانی آن میدهد! از دیگر سو، این کمیته اجرای طرح زوج و فرد خودروها برای روز دوشنبه – دیروز – را از درب منازل اعلام کرده اما برای روز بعد – امروز- درحالی که شاخص آلودگی هوا تغییر نکرده است، طرح زوجوفرد را از درب منزل به ورودی مبادی قبلی طرح باز میگرداند. گویی اینکه بادی وزیده و آلودگی کمتر شده باشد، طرح سراسری زوج و فرد کنسل شده اما ادارات شهر تهران و مدارس مقطع متوسطه به دلیل افزایش آلودگی هوا، باید با ۲ ساعت تاخیر شروع به کار کنند!!
حتی اوایل دیماه و در روزی که رئیس جمهوری سفر استانی به شهر ری داشت، وضعیت آلودگی هوای تهران به گواه شاخص ها، بد تر از هوای دو روز گذشته بود اما دولت تن به تعطیلی مدارس نداد تا تناقضی دیگر میان سیاستهای زیست محیطی مشاهده شود. اینکه چرا این کمیته چنین تصمیمات عجیب و غیر کارشناسی را به اسم کارشناسی مطرح کرده و لازم الاجرا میداند، سوالی است که بسیاری از شهروندان و رسانهها در روزهای گذشته مطرح کرده اما پاسخی برای آن نمییابند.
آمارهای آلودگی هوا چه میگوید؟
گزارش ساعت ۱۱ صبح روز گذشته شاخصهای آلودگی هوای تهران در قیاس با شاخصهای ۳ هفته قبل آلودگی هوا که دولت زیر بار تعطیلی شهر نرفت، بیانگر این است که اگر ملاک برای تعطیلی مدارس و کاهش ساعت کار ادارات، آمارهای روز گذشته است، پس به این ترتیب در بسیاری از روزهای چند هفته قبل که شاخصهای آلودگی هوا، به نسبت بالاتر از شاخص روزهای اخیر بود، شهر باید تعطیل میشد و اگر ملاک برای تعطیلی، همان شاخصهای هفتههای قبل است و آن تعطیلیها درست بوده، پس علت تعطیلی ۲رزه مدارس تهران و کاهش ساعت کار ادارات با استناد به گزارشهای مرکز کنترل کیفیت هوای تهران چیست؟ آیا کمیته مواقع اضطراری آلودگی هوای تهران بهطورسلیقهای و دلبخواهی تصمیم به تعطیلی مدارس و ادارات میگیرد یا واقعا استانداردها را مبنای تصمیمات خود قرار میدهد؟
طبق گزارش ساعت ۱۱صبح روز گذشته شرکت کنترل کیفیت هوای تهران، تنها آلایندهای که در شرایط ناسالم برای گروههای حساس است، ذرات معلق کمتر از ۵/۲ میکرون است که شاخص آن ۱۱۸ پی. پی.ام و بسیار کمتر از شاخصهای ۳ هفته قبل بوده است و مابقی آلایندهها در وضعیت سالم قرار دارند. با این حال، مسئولان تصمیم گیر در کمیته مواقع اضطراری آلودگی هوای تهران، بر اساس ادلهای که در بالا گفته شد، تماما بهطورسلیقهای با موضوع آلودگی هوای تهران برخورد کرده تا ابهامات مدیریت این معضل شهری بیشتر شود.
اگر چه برخی، پیشدستی کمیته مواقع اضطراری آلودگی هوای تهران در تعطیلی مدارس پیش از رسیدن به شرایط اضطرار آلودگی هوا را نوعی تدبیر برای مدیریت هوای شهر میدانند، اما ناگفته پیداست که تصمیم به تعطیلی صرفا در مواقع اضطرار آلودگی هوا و نبود چارهای دیگر برای کاهش آلایندهها اتخاذ میشود و اینکه عنوان شده تعطیلی برای جلوگیری از ورود به شرایط اضطرار است، منطقی نیست. اکنون این سوال مطرح میشود که به فرض تصمیم گیری برای عدم ورود به مرحله اضطرار، آیا نمیشد مواردی چون اجرای طرح سراسری زوج و فرد تا پایان هفته، توقیف خودروهای فرسوده و دودزا، الزام انجام معاینه فنی برای خودروهای دودزا، برخورد با خودروهای تک سرنشین و دهها راه حل دیگر جایگزین تعطیلی روزانه مدارس و ساعتی ادارات شود؟
تعطیلی آژانسی؟!
اما در شرایطی که بر اساس آمار موجود از شاخص آلودگی هوای تهران، ادله منطقی برای تعطیلی مدارس تهران و کاهش دو ساعته ساعت کار مدارس وجود نداشته و در خبرهای غیر رسمی، دلایلی چون سفر مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی به ایران به عنوان علت اصلی تعطیلی آمده است، مسئولان اداره کل محیط زیست استان تهران ارتباط این دو موضوع را بیمعنا میدانند. معاون پایش و نظارت محیط زیست استان تهران درباره ارتباط تعطیلی مدارس و شرایط سیاسی کشور گفته که «تصمیمات کمیته اضطرار آلودگی هوا با هیچ موضوعی به غیر از آلودگی هوا ارتباط ندارد». محمد رستگاری در حاشیه همایش روز هوای پاک که روز گذشته در سازمان محیط زیست برگزار شد تاکید کرد: میانگین کیفیت هوای تهران در ۳ هفته گذشته که تعطیلیهای مستمری را به دنبال داشت عدد ۱۶۹ را نشان میداد و به دلیل پدیده مستمر وارونگی هوا آن تعطیلیها رخ داد.
معاون پایش و نظارت محیط زیست استان تهران در خصوص تعطیلی امروز و فردای مدارس شهر تهران گفت: سازمان هواشناسی از روز قبل رخ دادن وارونگی هوا را اعلام کرده بود و در اطلاعیه ۸۹ خود به صراحت گفته بود کیفیت هوا در ۳ روز آینده به شرایط ناسالم میرسد. به همین دلیل کمیته اضطرار آلودگی هوا تشکیل جلسه داد و مدارس را تعطیل کرد. با این حال «سعید متصدی» معاون محیط زیست انسانی سازمان حفاظت محیط زیست درباره علت تعطیلی این روزهای مدارس تهران و کاهش ساعت کار ادارات با بیان اینکه آلودگی هوا تمام نشده اما کاهش یافته است، گفت: در سال ۹۳ نسبت به سال ۹۲ شهر تهران ۴۴ روز هوای بهتری داشته و میزان هوای سالم اصفهان نیز ۳ برابر شده است. امسال وضعیت ما اسفبار نبود و سعی کردیم قبل از اینکه به شرایط اضطرار برسیم شرایط را در وضعیت هشدار نگه داریم تا به مردم صدمه وارد نشود.
وی در خصوص جلسه کمیته اضطرار آلودگی هوا در دو روز گذشته گفت: دیروز شاخص کیفیت هوای تهران عدد ۱۱۹ را نشان میداد و برای جلوگیری از وضعیت بدتر، کمیته اضطرار آلودگی هوا تشکیل جلسه داد و این در صورتی است که در گذشته تا عدد کیفیت هوای تهران به ۲۰۰ نمیرسید این کمیته تشکیل جلسه نمیداد. وی با بیان اینکه امسال ۱۷ روز به صورت مستمر پدیده وارونگی دما را داشتیم، گفت: «در هیچ سالی به صورت مستمر این پدیده رخ نمیداد و علت آلودگی هوا در ۲ هفته گذشته همین موضوع بود.»
تعطیلی مدارس برای کاهش آلودگی هوا نیست
تعطیلی مدارس برای کاهش آلودگی هوا نیست البته مقداری تاثیر دارد ولی هدف اصلی ما این است که کودکان آسیبپذیر در منزل بمانند! این پاسخی بود که دو روز قبل حسن کریمی، معاون استاندار تهران درباره علت تعطیلی اخیر در تهران مطرح کرد تا شائبههای تصمیم کمیته مواقع اضطرار آلودگی هوا بیشتر شود. او گفت که از بعدازظهر روز سهشنبه براساس اعلام سازمان هواشناسی ناپایداری هوا را داریم و سطح آلایندگیهای هوا در استان کمتر میشود. پیشبینی سازمان هواشناسی و وزارت بهداشت و درمان این بوده که پایداری هوا را در استان داریم و به همین دلیل نیز میزان آلایندگیها افزایش مییابد لذا در کمیته اضطراری آلودگی هوا تصمیماتی از جمله تعطیلی مهد کودکها و مدارس ابتدایی و همینطور اجرای طرح زوج و فرد از در منازل در روز دوشنبه تصویب شد.
معاون عمرانی استاندار تهران در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا تعطیلی مدارس تنها راهکار است، گفت: «تعطیلی مدارس برای کم کردن آلودگی هوا نیست البته مقداری در کاهش آلودگی تاثیر دارد ولی هدف اصلی ما این است که کودکان آسیبپذیر از منزل بیرون نیایند و این تصمیم ما برای پیشگیری است چرا که سلامتی فرزندان در اولویت است.» در شرایطی که شهر تهران نیاز به تصمیمات کارشناسی کوتاه، میان و بلند مدت برای رهایی از بحران آلودگی هوا دارد، ضروری است مسئولان تصمیم گیری در موضوع آلودگی هوای تهران رفتاری منطقی و توام با کار کارشناسی در موضوع آلودگی هوا داشته و با پرهیز از تصمیمات شائبه برانگیر، توجه به سلامت مردم و نجات جان آنها از چنگال آْلودگی هوا را مورد اهتمام قرار دهند.
نوشته تعطیلی کاملا مشکوک تهران به دلیل آلودگی هوا ! اولین بار در جزقل پدیدار شد.
شاید با دیدنش لحظه ای مکث کنید. جثه ای ۷۰ سانتی با حداکثر ۱۵ کیلوگرم وزن، دراز کش بر روی میزی خوابیده خالق آثار هنری زیبایی باشد. روایت ما از هنرمندی های «فریبا معصومی» را بخوانید:
فریبا معصومی، معلولیتی دارد که از زمان تولد دچار بیماری راشیتیسم بوده و تا امروز که ۳۰ ساله است تنها سرش رشد کرده؛ اما با این وجود بیکار ننشسته و برای اینکه خودش را به همگان ثابت کند با هر روشی از نقاشی گرفته تا پولکدوزی، کاموابافی، عروسکسازی، گلسازی و…سعی کرده هنرش را به نمایش بگذارد؛ آن هم با شرایطی که از نظر هر انسانی با جسم سالم دشوار به نظر می رسد. می گوید از ۱۲ سالگی کارهای مختلفی انجام داده است اما ۴ سال می شود که تقریبا کارهایش به خوبی فروش می رود و بهزیستی تا حدودی به او رسیده و حتی سه سال پیش برای او معلمی می گیرند تا بتواند درس بخواند. از فنی حرفه ای مدرک بافندگی اش را هم گرفته است و دیگر با راه اندازی کارگاهش می تواند آموزش را نیز شروع کند.
فربیا با همین کارهایی که انجام داده برای پدر و مادرش خانه ای در فومن گیلان ساخته است و با هم زندگی می کنند. در حال حاضر هم از زندگی اش راضی است و خدا را شکر می کند و حتی می گوید از جوان های امروزی هم پرانرژی تر است و امید به زندگی فراوانی دارد. دلش می خواهد همه بیایند و کارهایش را ببینند. نه به این دلیل که بتواند آنها را بفروشد بلکه به این خاطر بیایند و کارهایش را ببیند که متوجه شوند وقتی کسی مانند فریبا با چنین وضعیت جسمی می تواند چنین کارهایی انجام دهد آنها هم می توانند کارهای بزرگ تر از فریبا بکنند.
بار دومش است که به تهران آمده. اینبار هم به دعوت شهرداری در بازارچه کارآفرینی و صنایع دستی که در خیابان بهشتی، خیابان مفتح شمالی قرار دارد کارهایش را برای فروش گذاشته است. ما هم به آنجا رفتیم و برای ساعاتی میهمان این کارآفرین با انرژی بودیم.
مشتری های تلگرامی
بسیار با شور و هیجان مشتری هایش را راه می اندازد و قیمت کارهایش را می گوید. مردم هم از او خرید می کنند و هر کدامشان که دوست داشته باشند عکسی هم به یادگار با او می اندازد. سرش حسابی شلوغ است و در عین آنکه با مشتری هایش صحبت می کند از گروه های تلگرامی گوشی اش غافل نمی شود. می گوید در این ۱۰ روزی که به تهران آمده سه چهار روز اول اصلا مشتری نداشته و با تلگرام توانسته دوستانش را خبردار کند و آنها هم با خبردادن به کسانی که می شناختند بازدیدکننده هایی را برای خرید کارهای فریبا فرستاده اند و حالا چند روزی می شود که مشتری های خوبی برایش می آیند: «از طرف آقای لطفی، نماینده شهرداری تهران به اینجا دعوت شدم. دومین بار است که به تهران می آیم. در قلعه رودخان غرفه ای اجاره کرده بودم و کارهایم را می فروختم اما آنجا خیلی سرد شد و دیگر نمی توانستم کار کنم. حالا ۱۰ روزی می شود که به تهران آمدم.»
بعد از ۱۸ سال کار کردن هر چه ببینم می توانم بکشم و ببافم
از او داستان زندگی اش را که می پرسیم می گوید: «ما چهار خواهر و دو برادر هستیم. من فرزند چهارم هستم و هیچ کدام از خواهر و برادرهایم مانند من معلول نیستند. تا زمانی که آنها کنارم بودند خوب بود و من مشکلی نداشتم. احساس تنهایی هم نمی کردم. اما آنها یکی یکی سر خانه و زندگی شان می رفتند و من تنهاتر می شدم. در این حین که آنها بچه دار می شدند من برای بچه های آنها نقاشی می کشیدم. از تخیلات خودم استفاده می کردم و چیزهای مختلف برای آنها می کشیدم. تا جایی که یادم می آید از ۱۲ سالگی کارهایی مانند نقاشی و بافتنی انجام می دهم. ابتدا با دندانم میل بافتنی را می گرفتم که دندانم خیلی درد می گرفت و اذیت می شدم. با دو میل هم می بافتم اما خیلی سختم بود. اولین بار که چیزی برای خودم بافتم یک لباس کوچک برای عروسکم بود. خیلی از آن خوشم آمد. بعد از آن شروع کردم دستگیره درست کردن. اوایل طرح بلد نبودم به کارهایم بدهم کم کم این کار را هم یاد گرفتم. دیگر الان بعد از ۱۸ سال کار هر چه ببینم می توانم ببافم بکشم. البته دراین بین ۵ سال مجبور شدم کار نکنم. چون مادرم مریض شده بود و پدرم هر چه داشت فروخت و خرج عمل های مادرم کرد.»
فریبا از زمان هایی می گوید که احساس تنهایی می کرده و دوست داشته کسی در کنارش باشد در صورتی که پدر و مادرش برای کار در مزرعه او را در خانه با آب و نان می گذاشتند و می رفتند. او هم کاری نداشته جز آنکه با خدای خودش درد و دل کند و از خدا بخواهد کاری کند که دیگر تنها نباشد و خودش را با کارهایی مانند پولکدوزی، کاموابافی، عروسکسازی، نقاشی، گلسازی و… سرگرم می کرده است.
در نقش جهان ۱۴ میلیون تومان فروختم
وقتی برای اولین بار چهار پنج سال پیش بهزیستی کارهای فریبا را می بیند از او می پرسند چه جایزه ای دوست دارد به او بدهند؟ او هم گفته است دوست دارد به مشهد برود: «وقتی به مشهد رفتم صاحب هتل به من یک میلیون تومان وام داد. من یک میلیون تومان را وارد کار تولید کردم. نمایشگاه زدم و وسایلم را فروختم و ۵-۶ میلیون پول دستم آمد و اینطور کارهایم را توانستم بیشتر کنم.» اما بهترین نمایشگاهی که برگزار کرده است را در اصفهان میدان نقش جهان می داند که توریست ها با دیدن کارهایش سنگ تمام گذاشتند: «توریست ها در اصفهان خیلی استقبال کردند و توانستم ۱۴ میلیون تومان کارهایم را بفروشم. دیگر هیچ جای دیگر تا این اندازه بازدید کننده نداشتم.»
من را کبوتر کن پیش مادرم بروم
فریبا تا قبل از ۲۶ سالگی آنقدر شهرت نداشته که بتواند کارهایش را جایی به غیر از خانه بفروشد اما ماجرا برمی گردد به زمانی که مادرش سکته می کند و او را برای درمان به تهران می آوردند: »وقتی مادرم سکته کرده بود هیچ کس به من نمی گفت چه اتفاقی افتاده است. من برای سلامت مادرم به مشهد رفتم و دعا کردم. در آنجا نذر کردم و گفتم خدایا من را یک کبوتر کن تا بتوانم پیش مادرم بروم. من فقط می خواهم مادرم را ببینم. خواب دیدم مادرم نشسته و راه نمی رود. به خواهرهایم التماس می کردم حقیقت را به من بگویند اما می گفتند چیزی نیست. در راه برگشت از مشهد بودیم که برادرم ناگهان تصمیم گرفت به تهران برود. همان زمان خدا را شکر کردم که دعاهای من را قبول کرد. وقتی رفتم مادرم را دیدم در وضعیتی بود که حتی نمی توانست خودش لباسش را به تن کند. بنده خدا نمی توانست دیگر راه برود. برگشت به من گفت: «فریبا در این ۲۶ سال چطور طاقت آوردی و زمین گیر بودی؟» گفتم: «مادر خدا به آدم صبرش را هم می دهد.» به مادرم گفتم من شفاعت تو را از امام رضا می گیرم. آمدیم خانه قرآنم را بغل گرفتم و گریه کردم. گفتم یا امام رضا از تو کمک می خواهم. یک فرصت دیگر به من بده. باز به مشهد رفتم و مادرم را هم بردم. دیدم مادرم دیگر راه می رود. حتی همان روزها مادرم خودش کالسکه من را دور حرم امام رضا چرخاند بدون آنکه دردی احساس کند.»
با فروش کارهایم برای پدر و مادرم خانه ساختم
فریبا وقتی ۴ سال پیش به تهران می آید و برخی مسئولان از طریق رسانه ها با او آشنا می شوند دیگر کمی در بین مردم شناخته شد به طوری که دوسال کارهایش را در خانه فروخت و دو سال دیگر هم با برگزاری نمایشگاه و برپایی غرفه در قلعه رودخان توانست آنقدر کارهایش را بفروشد و پول جمع کند که از طریق آن برای پدر و مادرش در فومن خانه ای بسازد: «مادرم آرزو داشت خانه داشته باشد. من هم راز و نیاز می کردم با خدا می گفتم خدایا من آرزو دارم هنرم را همه بشناسند و با این هنرم برای مادرم خانه بسازم. خدارا شکر بعد از این چهار سال توانستم در فومن خانه و کارگاهی درست کنم.»
انگار همه ناامید هستند اما من نیستم
فریبا دوست دارد کارهایش را مردم ببیند فقط به این خاطر که جوان ها انگیزه پیدا کنند و ببیند در هر شرایطی می توان کار کرد. او زندگی کردن را خیلی دوست دارد و به هیچ عنوان ناامید نیست: «آنهایی که سالم هستند به من می گویند خوش به سعادتت تو خوشبخت ترین آدم دنیا هستی. کاش ما هم مثل تو بودیم. انگار همه در زندگی شان ناامید هستند. اما من واقعا نا امید نیستم. وقتی جوان هایی را می بینم که قدر جوانی شان را نمی دانند می گویم خدایا شکرت راضیم به رضای تو. من همیشه از خدا راضی بودم. حتی آن زمان هایی هم که تنها بودم با خدا درد و دل می کردم. من دوست دارم جوان ها بیایند و کارهای من را ببیند. آنها با دیدن کارهای من امیدوار می شوند که فلانی با این وضعیت دارد کار می کند پس اگر بخواهند کار هست.»
من را اینطور نبینید یک مارمولکی هستم!
بی حرکت در گوشه ای از میز خوابیده اما حسابی شش دانگ حواسش جمع است. از یک طرف مشتری ها راه می اندازد از طرف دیگر به سوالات ما جواب می دهد. با این وجود همچنان با گوشی اش در تلگرام مشغول است. وقتی به از او می پرسیم چطور می تواند همه این کارها را با هم انجام بدهد می گوید: «من را اینطور نبینید یک مارمولکی هستم.» ۱۵ سالی هم می شود که موبایل دارد و حتی سواد خواندن و نوشتنش را هم از طریق موبایل یاد گرفته است. یک سال است که گوشی هوشمند گرفته آن هم به پیشنهاد دوستان قلعه رودخان که به او گفتند در تلگرام گروه بسازد و کارهایش را معرفی کند: «من اصلا سوادم را با گوشی یاد گرفتم. دوست داشتم مدرسه بروم اما ۳ سال پیش بهزیستی برایم یک معلم گرفت و من در عرض شش ماه جهشی خواندم. الان تا کلاس ششم خوانده ام اما بهزیستی به معلم من حقوق نداد و من هم امسال عید ۶۰۰ هزار تومان به او پول دادم و گفتم دیگر نیاید. فعلا هم دیگر درس نمی خوانم. مدرک فنی حرفه ای هم دارم. وقتی مدرک گرفتم به من گفتند می توانم آموزش بدهم. کارگاه هم را درست کردم و دیگر می خواهم کارم را شروع کنم تا قبل از آن هم ۵۰ نفری را در خانه آموزش داده ام.»
بهزیستی به من می گوید ازدواج کن!
دلش از مسئولان به خصوص سازمان بهزیستی پر است و می گوید ۲۶ سال از او هیچ حمایتی نشد. به طوری که حتی تا ۲۷ سالگی سواد خواندن و نوشتنش را هم از طریق موبایل یاد گرفته بود و هیچ آموزش مدرسه ای ندیده بود: «یک نامه برای بهزیستی رشت نوشتم و گفتم ۲۶ سال حمایتی از من نشده است. نامه می فرستادم که به من کار بدهید؛ می گفتند جوان های امروز بیکار هستند به تو چه کاری بدهیم؟! حتی سرویس بهداشتی هم نداشتم مادرم من را پله پله برای سرویس بهداشتی پایین می برد. حمام هم نداشتیم و وقتی این مشکلات را می گفتم به من جواب می دادند که برو بیرون حمام کن! حتی درخواست کردم جایی به عنوان کارگاه در اختیار من بگذارند اما قبول نکردند. آنقدر اعتراض کردم که دیگر قبول کردند کاری برای من بکنند؛ اما بعد از مدتی به من گفتند راهت دور است نمی شود. الان ۱۰ روز است تهران هستم هیچ کدام از مسئولان بهزیستی نیامدند. در رشت و فومن برای من نمایشگاه نمی گذارند که کارهایم را بفروشم باید با این وضعیتم باید تا تهران بکوبم و بیایم. آنها حتی کارهای من را می توانند بخرند اما حاضر به این کار هم نمی شوند. اینها تنها مشکل من نیست. همه معلول ها مشکل دارند اما مشکلات حل نمی شود. بهزیستی به من می گویند ازدواج کن تا شوهرت خرج و مخارجت را بدهد و نیازهایت را برطرف کند! الان مردها یک زن سالم را نگه نمی دارند چه برسد به معلول ها. آیا یک مسئول باید به جای آنکه مشکل معلولی را حل کند اینطور حرف بزند؟!»
ای کاش مثل عروسک هایم بودم
از فریبا در این چند سال مستندهایی نیز ساخته شده است. او یک خاطره از مستندهایش می گوید: «وقتی داشتند از من مستند می ساختند آقای کارگردان از من پرسید وقتی که این عروسک ها را درست می کنی چه احساسی داری؟ گفتم ای کاش من هم مثل آنها بودم. آنطور که من برایشان دست و پا می گذارم خداوند هم به من دست و پا اهدا می کرد. از آن به بعد که مستند من پخش شد و خیلی ها این حرف را شنیدند و برای عروسک های من مشتری هایش چندبرابر شد.»
نوشته شگفتیهای دختر هنرمند ۷۰سانتی در تهران +عکس اولین بار در سی سی پا سایت خبری تفریحی پدیدار شد.
اسم مریم که میاید همه از ترس چشمانشان گرد میشود و عرق بر پیشانیشان مینشیند .همسایه ها از دختر سنگین وزنی که مادر70ساله اش را کشته، می ترسند.تهرانپارس صدای فریادهای دختر سنگین وزن 35 ساله را فراموش نمیکند.
خیابان سجودی بارها صدای فریادهای مریم دختر ٣٥ساله «سنگین وزنی» که با پیکان قدیمی سفیدرنگش در شهر مسافرکشی میکرد را بارها به خود دیده است . به گزارش پارسناز ، مریم به تازگی با پسری جوان آشنا شده بود و میخواست به هر قیمت شده خانه پدریاش را بفروشد و همراه او به خارج از کشور برود.
اما آن شب درگیری او و مادرش داستان را جور دیگری تمام کرد. پیرزن را در طبقه دوم یک آپارتمان ١٠ طبقه در یکی از خیابانهای سجودی پیدا کردهاند. چشمهای ترسیده و رفت و آمدهای بیحرف و بیصدای ساکنان کوچه، ناگفته حقیقت ترسناکی را که روز گذشته در خانه همسایه اتفاق افتاده تعریف میکند.
صدای فریادهای دختری که میخواست فرار کند
پیرزنی که از آپارتمان بیرون میآید دستهای لرزان و ترسیدهاش را از کیف دستیاش بیرون میآورد تا کلید خانه را جابهجا کند. از چشم در چشم شدن هم واهمه دارد. در ذهنش مدام تصاویر شب و روز حادثه را مرور میکند و با خودش راههایی را که میتوانسته دوستش را از مرگ نجات دهد هزار بار مرور میکند.
ساکن طبقه بالای آپارتمان دوشنبه شب صدای داد و فریادهای درگیر شدن پیرزن را با مریم (دختر مقتول) شنیده و با دستهای لرزیده چشمهایش را روی هم گذاشته و زیر لب صلوات فرستاده تا دوباره سروصداها تمام شود و لرزش دستهایش آرام بگیرد. حالا او نمیتواند باور کند همین زنی که تا دیروز به خانهاش میرفته و در فنجانهای خانهاش چای میخورده و از زمین و زمان میگفته کشته شده باشد. خانههای کوچک و آپارتمانهای پوست پیازی مجالی برای بیخبری نمیگذارد.
تمام اهالی محل مریم، دختر ٣5 ساله سنگین وزن پیرزن کشته شده را میشناسند. صدای فریادها و درگیری او با مادرش را حتی همسایههای انتهای کوچه هم بارها شنیدهاند. میدانند که مریم وزن زیاد و چهره خشنش را دوست ندارد. شبها که میخواهد سرش را روی بالش بگذارد آنقدر قرص مصرف میکند تا همهچیز را فراموش کند و خواب به چشمش بیاید.
یکی از همسایههای ساکن کوچه میگوید: «مریم یک پیکان سفیدرنگ داشت که چند سال با آن مسافرکشی میکرد. صدای مردانه و هیکل درشتش که همیشه با غیظ و غضب آدمها را نگاه میکرد اجازه نمیداد با کسی ارتباط دوستانه داشته باشد. دل همسایهها برای مادرش که مجبور بود او را تحمل کند میسوخت. همسایهها بارها شنیده بودند که جیغ و داد کرده و برای پول مادرش را تهدید به قتل کرده است. به ظاهر زندگیشان نمیخورد که مال و اموال زیادی داشته باشند. مریم با اینکه ناراحتی اعصاب داشت صبح تا شب روی پیکانی که مادرش سالها پیش برایش خریده بود کار میکرد.»
همه محل صدای فریادهای مریم را شنیده بودند
محسن پسر ١٩ سالهای است که همهچیز را میداند. از خانه که بیرون میآید مدام اطراف را میپاید تا کسی او را نبیند و برای مادرش خبر نبرد که به خبرنگارها چه گفته و چه شنیده: «همه مردها و پسرهای محل از مریم حساب میبرند. چه برسد به زنها. کسی جرات ندارد پشت سرش حرف بزند. طبیعی است که کسی نمیخواهد برای خودش دردسر درست کند.» اینها را میگوید و دوباره در خانه را نگاه میکند.
مردمک لرزان چشمها و دستهای کبود و خیسشدهاش از عرق روایت ترسی است که از آن روز دارد شاید هم دلهره رسیدن مادرش را دارد: «مریم تازگیها با پسری دوست شده بود که از خودش کوچکتر بود. اسمش میثم بود. خیلی دوستش داشت. با هم میرفتند و میآمدند و معاشرت میکردند. مادر مریم، میثم را دوست نداشت. پیرزن ٧٠ساله نمیتوانست ببیند دخترش پسر غریبه را توی محلی که سالها برای خودش آبرو داشت ببرد و بیاورد.
یک روز مریم آمد و گفت: من میخوام برم خارج. مادرش را تهدید کرد که خانه را بفروشد و طلاهایش را بدهد تا او و میثم با پولش بروند خارج. برای پاسپورتش هم اقدام کرده بود. پاسپورتش همین دیروز آمد در خانه. یک روز بعد از اینکه مادرش را کشت. آن شب صدای مریم در راهرو میآمد. مثل همیشه داشت مادرش را تهدید میکرد که اگر خانه را نفروشد چنین وچنان میکند. آن شب میثم هم آنجا بود. صدای دعوا بالا گرفت و ناگهان همهچیز ساکت شد. مریم و میثم در خانه را بستند و رفتند.
این اتفاق از نظر همسایهها چیز عجیبی نبود. اما از آنجایی که یکی از پیرزنهای ساختمان دوست و همدم مادر مریم بود وقتی دیده بود تا ظهر هیچ صدایی از خانهشان نمیآید رفته بود در خانه را زده بود تا ببیند پیرزن خواب است یا بیدار. اینکه آن روز صدای داد و بیداد مریم و روشن کردن ماشینش از پارکینگ نیامده بود، عجیب بود. رفته بود در خانهشان را زده بود و وقتی کسی جواب نداده بود پلیس را خبر کردند. یک ساعت بعد از آگاهی آمدند و در را شکستند، دیدند زن با صورت سیاه و کبود وسط خانه افتاده. چند تا رد چاقوی کمعمق هم روی گردنش انداخته بودند. پولها و طلاهای پیرزن هم هیچ کدام سر جایش نبود.»
محسن میان حرفهایش وقتی از مریم میگوید صورتش مچاله میشود. انگار که حی و حاضر روبهرویش ایستاده و قصد جانش را دارد. حرفهایمان که به اینجا میرسد مادر محسن در کوچه را باز میکند و شروع میکند به فریاد زدن « فردا میان میبرن میکشنت…» خودش را لعنت میکند و به صورتش خنج میاندازد. محسن جواب مادرش را با صدای بلند میدهد و دستهای عرق کردهاش را به لباسهایش میکشد. همراه مادرش به داخل خانه میرود و همین که میخواهد در را ببندد ما را تماشا میکند و میگوید: «اگه مریم اینارو بخونه میاد منو میکشه.» در را میبندد و پلهها را دوتا یکی بالا میرود. دوباره صدای فریادهای مادر میآید.
دختر پیرزن را مجبور کرد خانهاش را بفروشد
وارد بنگاه که میشوم تمام صحبتها سررشته ای از مرگ این مادر مظلوم و بیپناه دارد. بنگاه معاملات ملکی سر خیابان آیتالله سجودی همه از پیرزنی ٧٠ ساله صحبت میکنند که روز گذشته ماشین آگاهی آمد و جسدش را با خودش برد؛ «خدابیامرز وضعش بد نبود. خونه مال خودش بود، این آخریا دخترش مجبورش کرده بود خونه رو بفروشه تا با پولش بره خارج. پیرزن زیر بار نمیرفت اما دختره عاصیاش کرده بود، دو ماه پیش اومد، گفت میخواد خونه رو بفروشه. ما هم براش مشتری میبردیم. دخترش ناراحتی اعصاب داشت.»
مردها شروع میکنند به بحث و جدل کردن و داستان را برای چندمینبار تعریف کردن. صاحب سوپرمارکت سرخیابان از مریم همان روایت بقیه را دارد. میگوید: وقتی ماشینش را پارک میکرد کسی جرات نداشت کنارش پارک کند. فریاد میزد و همه را به جان هم میانداخت.
پلیس در خانه پیرزن را پلمب کرده و قفلی بزرگ بر کرکره آهنی اش زده است. عرض باریک راه پله و فاصله زیاد هر پله با پله بعدی برای یک آدم با وزن متوسط هم سخت است. صدای باز شدن در آپارتمان می آید و به دنبالش پیرزنی وارد می شود. دست به دیوار گذاشته و نفس نفس زنان پله ها را بالامی آید:
شما این پیرزنی روکه دیروز تو این ساختمون کشتن می شناسید؟
با چشم های درشت مات و مبهم نگاه می کند: چی می خوای بدونی؟
داستان زندگی همسایتون رو… این خانومی که…
نمی گذارد جمله ام تمام شود. کلید را در قفل می چرخاند و درمانده می گوید: بدبختی داستان داره؟بیچارگی داستان داره؟ هیچ کی نمی تونه این داستانارو تعریف کنه، اونی که باید داستان نو بگه الان رفته زیر خاک…
مطالب مرتبط:
پسر جوان تهرانی به قتل مادرش برای تماشای تلوزیون اعتراف کرد
قتل مادر توسط دختر حامله 17 ساله اش + عکس
مادری که کودک 5 ساله اش را با آب و نمکبه قتل رساند
قتل عروس در خانه مادر شوهر یا خود کشی
این روزها آلودگی سنگین هواکه مدتی است شهرهای بزرگ کشور نظیر تهران را در خود فرو برده، شدت بیشتری گرفته و مشکلات زیادی را برای مردم ایجاد کرده است.حجم گسترده آلاینده های هوا سبب بروز بیماریهای تنفسی و قلبی ریوی در بین مردم شده و این آلودگی هوای شدید منجر به تعطیلی چند روزه مدارس تهران شد .
اما اینها تنها گوشه ای از فاجعه آلودگی شدید هوای تهران است.به گزارش پارسناز با شدت گرفتن موج آلودگی در تهران و کلانشهرهای ایران خبر ناگواری حاکی از این است که دامنه این آلودگی گریبانگیر یک مامور انتظامی هم شده است. آلودگی هوا به مرگ یک مامور راهنمایی و رانندگی تهران را رقم زد.این مامور وظیفه هنگام خدمت دچار ایست قلبی شده است
بنا بر گزارشها یک مامور راهنمایی و رانندگی که در منطقه ۱۰ مشغول انجام ماموریت بوده، در محل کار دچار ایست قلبی شده و به بیمارستان منتقل می شود اما تلاش های پزشکان برای نجات جان وی نتیجه نمی دهد. مامور یاد شده سابقه بیماری قلبی داشته است.
رئیس پلیس راهور پایتخت با تایید خبر مرگ یکی از پرسنل راهور بر اثر ایست قلبی، به سابقه بیماری ریوی وی اشاره کرد و گفت: با توجه به تاثیر آلودگی هوا، نمیتوان ارتباط مستقیمی میان این حادثه دردناک و آلودگی هوا، پیش از انجام اقدامات کارشناسی عنوان کرد.
سردار حسینی در واکنش به انتشار خبر مرگ یکی از مأموران پلیس راهور پایتخت در منطقه ۱۰ به دلیل ایست قلبی و مرتبط بودن مرگ وی با آلودگی هوا، اظهار داشت: متأسفانه این اتفاق ناگوار چند روز پیش به وقوع پیوست و این در حالی بود که وی پیش از این سابقه ناراحتی ریوی داشته است.
وی با بیان اینکه مرتبط بودن این حادثه ناگوار با آلودگی هوای پایتخت نیازمند بررسی کارشناسی است، گفت: گرچه شغل همکاران ما در سطح معابر پایتخت آسیبهای خاصی را به همراه دارد ولی با توجه به تاثیر آلودگی هوا در مرگ وی، نمیتوان ارتباط مستقیمی میان این حادثه دردناک و آلودگی هوا، پیش از انجام اقدامات کارشناسی عنوان کرد.
رئیس پلیس راهور پایتخت در پاسخ به این سوال که پلیس، برای کماثر کردن تاثیرات آلودگی هوا بر مأموران پلیس راهور که همواره در سطح معابر و در معرض آلایندههای هوا قرار دارند، افزود: ما همچون گذشته، توزیع ماسک و توزیع روزانه یک وعده شیر برای تمامی پرسنل پلیس راهور پایتخت از جمله مواردی است که به منظور کم اثر کردن تأثیرات آلودگی هوا انجام میشود.
حسینی خاطرنشان کرد: علاوه بر این موارد، پلیس راهور تهران بزرگ به منظور ارتقای سلامت جسمانی پرسنل خود، هفتهای یک بار تمرینات ورزشی از جمله کوهپیمایی را در دستور کار خود قرار داده است.
مطالب مرتبط:
فروش هر بطری هوای تازه کانادا 20 دلار +عکس
در این شهر مردم ده متر جلوترشان را نمی بینند + عکس
برگزاری فشن شوی عجیب زنان با ماسک طبی
آلودگی هوا عامل اصلی سکته ی مغزی